نوشته های روزانه من

نویسنده رادیو

نوشته های روزانه من

نویسنده رادیو

نوشته های روزانه من

نوشته های خودم و مطالبی که دوستانم مینویسند و مفید است را در این جا با شما به اشتراک میگذارم.

طبقه بندی موضوعی

اندر مصائب ازدواج

قدیم اصلا ازدواج کردن این جوری نبود . شما میرفتی تو یه خونه ای واسه امر خیر ، دست خالی برنمیگشتی بیرون . بالاخره یکی رو بهت میدادن بری.
حتی اگه دخترهم نداشتن باز نا امید از در اون خونه نمیومدی بیرون .
یه بار با بچه ها تو کوچه فوتبال بازی میکردیم، توپ افتاد تو خونه همسایه. رفیقم رفت توپ رو بیاره ، برگشتنی با یه توپ پلاستیکی و همسرش از خونه اومد بیرون .

اما الان میری خواستگاری ، علاوه بر اینکه یه خونه باید به نام بزنی ، به سال تولد خانم مهریه بدی ، جهازیه رم باید خودت بخری . تازه اگه فرزند دیگه ای هم داشته باشن ، حضانت اون فرزند هم باید به عهده بگیری .
تازه همه اینا در شرایطیه که هم خوشگل باشی، هم خوش هیکل، هم قد بلند و هم با قیافه ت حال کنن .

الان پسر میخواد ازدواج کنه ، میگن ما خودمون مگه چی داشتیم پسرم ، نه خونه داشتیم ، نه ماشین ، نه پول ، نه کار ، نه کسی که کمکمون کنه . بره جلو خودت رو پای خودت وایسا.
اما واسع دخترشون میخواد خواستگار بیاد ، میگن : پسره خونه داره ؟ کار داره ، ماشین داره؟ ۱۰۰ میلیون سرمایه تو حساب بانکیش هست ؟ باباش پولدار هست اگه پسره نتونست ، باباش جمعش کنه ؟ والا ما که همه چی داشتیم وضع زندگی مون اینه ، اینا که ندارن میخوان چی کار کنن؟

توصیه من اینه که تو ازدواج حتما سعی کنید یه نفر رو انتخاب کنید که هم کُف تون باشه ، یعنی اگه شما پول ندارین ، اونا هم پول دار نباشن.
من خودم یه بار رفتم خواستگاری یه دختره . دختره گفت :
من چون هنوز ترم ۴ پزشکی ام زیاد حقوق نمیگیرم . درحد سه چهار میلیون که جیب خرجم در بیاد. ولی یه ماشین شاسی بلند دارم . بابا هم قول داده وقتی دکتر شدم یه خونه تو فرشته به نامم بزنه . شما چی ؟
منم یه نگاه کردم گفتم ، من ؟ منم شوهرتم دیگه دیووووونه .

بعد حالا شما فکر کنید با این همه سختی و مشقت تو سی الی چهل سالگی ازدواج میکنی ، یعنی سی سال آزگار پولتو جمع میکنی واسه این که ازدواج کنی ، اون وقت باید همه رو تو یه شب بدی بقیه بخورن .
من نمیدونم قدیم همه یه زرشک پلو با مرغ میخوردن اندازه دو پرس چلو کباب بره میومدن وسط مجلس رو شاد میکردن .
الان بستنی و شیرینی تر و ۱۸ تا موز و دو پرس باقالی پلو با گوشت و ژله، جوجه و کباب میخورن ، آخرم میای بلندشون کنی ، میگه جون تو من خجالت میکشم .
اون موقع که داشتی میلیون میلیون پول داماد بدبخت رو اماله میکردی خجالت نمیکشیدی؟
حالا اونا به کنار ورداشتی واسه من ساعت دیواری کادو آوردی ؟ خب تو اندازه یه یخچال ساید بای ساید خوردی ،
حداقل یه چیزی میاوردی داماد یه طبقه از یخچال رو باهاش پر کنه.

من این مطلب رو اولین بار در اینجا منتشر کردم.
مطالب دیگه از این دست رو میتونید در اینجا مشاهده کنید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی